باوندیه. سلسله ای از ملوک طبرستان که آخرین آنان به نام اسپهبد رستم بن شهریار به سال 416 ه. ق. در جنگ با علاءالدوله مقتول گشت و دولت این طبقه سپری گردید. و آنان نسب خویش را به کیوس بن قباد برادر اکبر انوشیروان (که بحکم پدر والی مازندران گردید) می پیوسته اند
باوندیه. سلسله ای از ملوک طبرستان که آخرین آنان به نام اسپهبد رستم بن شهریار به سال 416 هَ. ق. در جنگ با علاءالدوله مقتول گشت و دولت این طبقه سپری گردید. و آنان نسب خویش را به کیوس بن قباد برادر اکبر انوشیروان (که بحکم پدر والی مازندران گردید) می پیوسته اند
نام خانواده ای از سلاجقه که از سال 433 تا 583 ه. ق. در کرمان حکومت مستقل داشته اند. مؤسس این خانواده عمادالدین قراارسلان قاوردبن چغری بیک داود بن میکائیل بن سلجوق، و شمارۀ فرمانروایان آنها سیزده تن و آخرین ایشان محمدشاه ثانی و انقراضشان ترکان غز بوده است. رجوع به سلاجقۀ کرمان ذیل ’آل سلجوق’ در همین لغت نامه شود
نام خانواده ای از سلاجقه که از سال 433 تا 583 هَ. ق. در کرمان حکومت مستقل داشته اند. مؤسس این خانواده عمادالدین قراارسلان قاوردبن چغری بیک داود بن میکائیل بن سلجوق، و شمارۀ فرمانروایان آنها سیزده تن و آخرین ایشان محمدشاه ثانی و انقراضشان ترکان غز بوده است. رجوع به سلاجقۀ کرمان ذیل ’آل سلجوق’ در همین لغت نامه شود
ابن شهریاربن قارن بن شروین، از آل باوند، شاخۀ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هجری قمری در مازندران فرمانروایی داشتند، مدت پادشاهیش کوتاه بود، (مازندران و استرآباد، ترجمه وحید مازندرانی ص 180)، در تاریخ طبرستان آمده است: ’اسفهبد شهریار بطبرستان درگذشت، فرزندان بسیار از او بماند، یکی از ایشان قارن بود که ابوالملوک است و یکی شاپور که مهتر بود و بپادشاهی نشست و از تهور و تهتک و بیسامانی، اتباع او بیشتر، از او متنفر شدند و بر گردیده واو را باز گذاشتند و پیش مأمون شکایتها از وی نبشتند تا مثال نوشت به محمد بن خالد که کهستان، او جمله باز ستاند، محمد خالد از ضعف حال خویش با او مقاومت نتوانست نمود، حال خلیفه را معلوم شد، کسی طلبید که برای مالش و استیصال شاپور به ولایت فرستد، منجم بزیست (بزیست بن فیروزان) حاضر بود، مازیار را ذکر کرد و گفت برای بندگی مواقف مقدسه طالع او موافق است، مأمون به کهستان او را نامزد کرد و موسی بن حفص را به هامون، و خلیفه بر موسی حفص خشم گرفته بود و او را ازولایتی معزول کرده، پیش مازیار آمد و با او عهد کرد بر موافقت و مخالصت تا او را درخواست کند، چون با همدیگر به طبرستان رسیدند بر مازیار خلایق جمع آمدند و بمدت نزدیک، سپاهی آراسته عرض داد و بطلب شاپور به پریم شد و با او مصاف داد و او را بگرفت و به سلاسل و اغلال ببست و پیش موسی فرستاد که ظفر یافتم و او را بند کرد، شاپور چون بدانست که مازیار او را بخواهد کشت پنهان بموسی قاصد فرستاد که مرا با دست خویش گیر تا ترا صد درهم خدمت کنم، موسی جواب داد که طریق خلاص تو آن است که گویی مسلمان شدم و موسی امیرالمؤمنین ام، و چون این پیام داد اندیشه کرد که از این حال مازیار وقوف یابد و پوشیده نماند و معاهدۀ ایشان را نقض و انحلال شود و وحشتی و فتنه ای تولد کند، چون مازیار را دید از او باستنطاق سؤال کرد که اگر شاپور اسلام پذیرد و صدهزار درهم خدمت کند خلیفه را چه گویی، مازیار خاموش میبود و جواب این سخن نداد، از همدیگر جدا گشتند، آن شب سر شاپور، بر فرمود گرفت و بامداد پیش موسی فرستاد موسی بر او متغیر شد و او از آن اندیشه کرد که بعوض موسی خلیفه کسی دیگر را فرستد بقهر او، بعذر و استغفار پیش موسی آمد و خدمتیها آورد و عهد تازه کردند و چهارسال طبرستان بر این قرار بماند تا موسی فرمان یافت و محمد بن موسی بعوض پدر نشست و مازیار از او حسابی نگرفت و بکوه ودشت حکم او یکسان شد، (تاریخ طبرستان چ عباس اقبال ج 1 صص 207 - 208)
ابن شهریاربن قارن بن شروین، از آل باوند، شاخۀ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هجری قمری در مازندران فرمانروایی داشتند، مدت پادشاهیش کوتاه بود، (مازندران و استرآباد، ترجمه وحید مازندرانی ص 180)، در تاریخ طبرستان آمده است: ’اسفهبد شهریار بطبرستان درگذشت، فرزندان بسیار از او بماند، یکی از ایشان قارن بود که ابوالملوک است و یکی شاپور که مهتر بود و بپادشاهی نشست و از تهور و تهتک و بیسامانی، اتباع او بیشتر، از او متنفر شدند و بر گردیده واو را باز گذاشتند و پیش مأمون شکایتها از وی نبشتند تا مثال نوشت به محمد بن خالد که کهستان، او جمله باز ستاند، محمد خالد از ضعف حال خویش با او مقاومت نتوانست نمود، حال خلیفه را معلوم شد، کسی طلبید که برای مالش و استیصال شاپور به ولایت فرستد، منجم بزیست (بزیست بن فیروزان) حاضر بود، مازیار را ذکر کرد و گفت برای بندگی مواقف مقدسه طالع او موافق است، مأمون به کهستان او را نامزد کرد و موسی بن حفص را به هامون، و خلیفه بر موسی حفص خشم گرفته بود و او را ازولایتی معزول کرده، پیش مازیار آمد و با او عهد کرد بر موافقت و مخالصت تا او را درخواست کند، چون با همدیگر به طبرستان رسیدند بر مازیار خلایق جمع آمدند و بمدت نزدیک، سپاهی آراسته عرض داد و بطلب شاپور به پریم شد و با او مصاف داد و او را بگرفت و به سلاسل و اغلال ببست و پیش موسی فرستاد که ظفر یافتم و او را بند کرد، شاپور چون بدانست که مازیار او را بخواهد کشت پنهان بموسی قاصد فرستاد که مرا با دست خویش گیر تا ترا صد درهم خدمت کنم، موسی جواب داد که طریق خلاص تو آن است که گویی مسلمان شدم و موسی امیرالمؤمنین ام، و چون این پیام داد اندیشه کرد که از این حال مازیار وقوف یابد و پوشیده نماند و معاهدۀ ایشان را نقض و انحلال شود و وحشتی و فتنه ای تولد کند، چون مازیار را دید از او باستنطاق سؤال کرد که اگر شاپور اسلام پذیرد و صدهزار درهم خدمت کند خلیفه را چه گویی، مازیار خاموش میبود و جواب این سخن نداد، از همدیگر جدا گشتند، آن شب سر شاپور، بر فرمود گرفت و بامداد پیش موسی فرستاد موسی بر او متغیر شد و او از آن اندیشه کرد که بعوض موسی خلیفه کسی دیگر را فرستد بقهر او، بعذر و استغفار پیش موسی آمد و خدمتیها آورد و عهد تازه کردند و چهارسال طبرستان بر این قرار بماند تا موسی فرمان یافت و محمد بن موسی بعوض پدر نشست و مازیار از او حسابی نگرفت و بکوه ودشت حکم او یکسان شد، (تاریخ طبرستان چ عباس اقبال ج 1 صص 207 - 208)
ابن شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن بن شهریاربن شروین بن سرخاب بن مهرمردان بن سهراب، از آل باوند. دوازدهمین از اسپهبدان و پادشاهان طبرستان و نسبت آنان به یزدگرد شهریار پیوندد و این پادشاه همانست که بنابه روایت، فردوسی پس از نومیدی از محمود غزنوی نزد او شد و او هجاء محمود را به صدهزار درم بخرید و بشست. او عمری طویل یافته است. (یادداشت مؤلف). توضیحاً اضافه میشود که در تمام نسخه های خطی چهارمقاله در این فصل (بطبرستان شد بنزدیک سپهبد شهریار که از آل باوند در طبرستان او بود) همه جابه جای شهریار ’شهرزاد’ دارد و در چاپ طهران در همه مواضع ’شیرزاد’ دارد و هر دو خطاست زیرا پادشاهی که از آل باوند در آن عصربود شهریار فوق الذکر است نه شهرزاد یا شیرزاد، وآنگهی در جمیع نسخ تاریخ ابن اسفندیار آنجا که این فصل را از چهارمقاله نقل کرده است در کمال وضوح همه جا شهریار دارد. تاریخ وفات این شهریار معلوم نیست، همین قدر ابن اسفندیار گوید شهریار مدتی دراز بماند تا در عهد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و هم در عهد سلطان یمین الدوله محمود بماند. و چون اتمام شاهنامه در سنۀ 400 هجری قمری است در هر حال وفات شهریار بعد از آن واقع شده است. رجوع به حواشی چهارمقالۀ عروضی ص 49 و تاریخ یمینی چ مصر ص 394، 395 و تاریخ ابن الاثیر درحوادث سال 388 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار شود
ابن شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن بن شهریاربن شروین بن سرخاب بن مهرمردان بن سهراب، از آل باوند. دوازدهمین از اسپهبدان و پادشاهان طبرستان و نسبت آنان به یزدگرد شهریار پیوندد و این پادشاه همانست که بنابه روایت، فردوسی پس از نومیدی از محمود غزنوی نزد او شد و او هجاء محمود را به صدهزار درم بخرید و بشست. او عمری طویل یافته است. (یادداشت مؤلف). توضیحاً اضافه میشود که در تمام نسخه های خطی چهارمقاله در این فصل (بطبرستان شد بنزدیک سپهبد شهریار که از آل باوند در طبرستان او بود) همه جابه جای شهریار ’شهرزاد’ دارد و در چاپ طهران در همه مواضع ’شیرزاد’ دارد و هر دو خطاست زیرا پادشاهی که از آل باوند در آن عصربود شهریار فوق الذکر است نه شهرزاد یا شیرزاد، وآنگهی در جمیع نسخ تاریخ ابن اسفندیار آنجا که این فصل را از چهارمقاله نقل کرده است در کمال وضوح همه جا شهریار دارد. تاریخ وفات این شهریار معلوم نیست، همین قدر ابن اسفندیار گوید شهریار مدتی دراز بماند تا در عهد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و هم در عهد سلطان یمین الدوله محمود بماند. و چون اتمام شاهنامه در سنۀ 400 هجری قمری است در هر حال وفات شهریار بعد از آن واقع شده است. رجوع به حواشی چهارمقالۀ عروضی ص 49 و تاریخ یمینی چ مصر ص 394، 395 و تاریخ ابن الاثیر درحوادث سال 388 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار شود